امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Lawful

ˈlɑːfl ˈlɔːfl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more lawful
  • صفت عالی:

    most lawful

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
قانونی، مشروع، مجاز، حلال، داتایی، بربستی، روا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- a lawful act
- عمل قانونی
- lawful debts
- بدهی‌های مجاز
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد lawful

  1. adjective allowable, legitimate
    Synonyms:
    authorized bona fide canonical card-carrying commanded condign constitutional decreed due enacted enforced enjoined established innocent judged judicial jural juridical jurisprudent just justifiable kosher legal legalized legislated legit legitimatized licit mandated official of right on the level on the up and up ordained ordered passed permissible proper protected rightful ruled statutory valid vested warrantable warranted
    Antonyms:
    illegal illegitimate illicit prohibited taboo unlawful

لغات هم‌خانواده lawful

  • adjective
    lawful

ارجاع به لغت lawful

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «lawful» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/lawful

لغات نزدیک lawful

پیشنهاد بهبود معانی