امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Offending

əˈfendɪŋ əˈfendɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    offended
  • شکل سوم:

    offended
  • سوم‌شخص مفرد:

    offends

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
مخرب، مشکل‌ساز، دردسرساز، باعث رنجش، مایه‌ی دلخوری، توهین‌آمیز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- She eliminated the offending foods from her diet.
- او غذاهای مخرب را از رژیم غذایی خود حذف کرد.
- offending behavior
- رفتار توهین‌آمیز
adjective
متخلف
- "tougher penalties for offending motorists"
- مجازات‌های سخت‌گیرانه‌تر برای رانندگان متخلف
- the offending companies
- شرکت‌های متخلف
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد offending

  1. verb Strike with disgust or revulsion
    Synonyms:
    trespassing wounding hurting transgressing outraging annoying angering piquing nettling shocking insulting affronting revolting sinning bruising vexing upsetting repelling cutting appalling injuring displeasing mortifying miffing provoking incensing irritating harming scandalizing exasperating disturbing sickening dishonoring chagrining attacking aggrieving aggravating abusing erring
  1. verb Displease, insult
    Synonyms:
    displeasing
    Antonyms:
    pleasing complimenting delighting
  1. verb Cause to feel resentment or indignation
    Synonyms:
    piquing outraging miffing insulting huffing affronting
  1. verb Act in disregard of laws, rules, contracts, or promises
    Synonyms:
    breaking breaching violating transgressing
  1. adjective Offending against or breaking a law or rule
    Antonyms:
    unoffending

لغات هم‌خانواده offending

ارجاع به لغت offending

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «offending» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/offending

لغات نزدیک offending

پیشنهاد بهبود معانی