با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Overtake

ˌoʊvərˈteɪk ˌəʊvəˈteɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    overtook
  • شکل سوم:

    overtaken
  • سوم شخص مفرد:

    overtakes
  • وجه وصفی حال:

    overtaking

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb C1
رسیدن به، سبقت گرفتن بر، رد شدن از
- The next truck we overtook was an 18-wheeler.
- کامیون بعدی که از آن جلو زدیم شانزده چرخ بود.
- Japan has overtaken Germany in industrial production.
- ژاپن از نظر تولید صنعتی از آلمان جلو زده است.
- Another storm overtook the helpless mariners.
- طوفان دیگری بر ملوانان بیچاره نازل شد.
- Fear overtook him.
- ترس بر او مستولی شد.
- They were overtaken by many misfortunes.
- بدبختی‌های زیادی به سر آنان آمد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد overtake

  1. verb catch; pass
    Synonyms: beat, befall, better, catch up with, come upon, engulf, gain on, get past, get to, happen, hit, leave behind, outdistance, outdo, outstrip, overhaul, overwhelm, reach, strike, take by surprise
    Antonyms: fall behind

لغات هم‌خانواده overtake

ارجاع به لغت overtake

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «overtake» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/overtake

لغات نزدیک overtake

پیشنهاد بهبود معانی