امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Pleasure

    ˈpleʒər ˈpleʒə
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      pleasured

    • شکل سوم:

      pleasured

    • سوم‌شخص مفرد:

      pleasures

    • وجه وصفی حال:

      pleasuring

    • شکل جمع:

      pleasures

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable B1
    کیف، لذت، خوشی، عیش، شهوت‌رانی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    - the pleasures and pains of life
    - لذت‌ها و دردهای زندگی
    - the pleasure of seeing one's lost child
    - لذت دیدار فرزند گمشده
    - It gives me great pleasure to have had the opportunity of meeting you.
    - بسیار خوشحالم که فرصت ملاقات شما را پیدا کرده‌ام.
    - the pleasure of his company
    - لذت مصاحبت با او
    - Is it your pleasure to have dinner now?
    - میل دارید حالا شام صرف بفرمایید؟
    - Vacations are supposed to be a pleasure.
    - قاعدتاً تعطیلات لذت‌بخش است.
    - I do pleasure in the flavor of these fruits.
    - از طعم این میوه‌ها واقعا لذت می‌برم.
    - a pleasure trip
    - مسافرت تفریحی
    - Do you take pleasure in annoying others?
    - آیا از اذیت کردن دیگران لذت می‌بری؟
    - Give us the pleasure of your company.
    - با حضور خود ما را مفتخر بفرمایید.
    نمونه‌جمله‌های بیشتر
    verb - transitive
    خوشحال کردن، راضی کردن
    - I will play piano just to pleasure you.
    - صرفاً برای خشنود کردن شما پیانو خواهم نواخت.
    verb - intransitive
    خوشحال شدن، رضایت داشتن
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد pleasure

    1. noun delight, happiness
      Synonyms: amusement, bliss, buzz, comfort, contentment, delectation, diversion, ease, enjoyment, entertainment, felicity, flash, fruition, game, gladness, gluttony, gratification, gusto, hobby, indulgence, joie de vivre, joy, joyride, kick, kicks, luxury, primrose path, recreation, relish, revelry, satisfaction, seasoning, self-indulgence, solace, spice, thrill, titillation, turn-on, velvet, zest
      Antonyms: gloom, melancholy, pain, sadness, sorrow, trouble, unhappiness, worry
    2. noun will, inclination
      Synonyms: choice, command, desire, fancy, liking, mind, option, preference, purpose, velleity, want, wish
      Antonyms: dislike, hate, hatred

    Collocations

    Idioms

    لغات هم‌خانواده pleasure

    ارجاع به لغت pleasure

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «pleasure» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pleasure

    لغات نزدیک pleasure

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند