امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Tense

tens tens
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    tensed
  • شکل سوم:

    tensed
  • سوم‌شخص مفرد:

    tenses
  • وجه وصفی حال:

    tensing
  • شکل جمع:

    tenses
  • صفت تفضیلی:

    tenser
  • صفت عالی:

    tensest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
دستور زبان زمان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- What is the past tense of the verb "write"?
- زمان گذشته‌ی فعل write چیست؟
- The teacher explained the different tenses in English grammar.
- معلم زمان‌های مختلف دستورزبان انگلیسی را توضیح داد.
adjective B2
عصبی، نگران، مضطرب، ناآرام (شخص)
- He is a very tense person.
- او آدم بسیار عصبی‌ای است.
- The tense student kept biting her nails while studying for the final exams.
- دانش‌آموز مضطرب حین مطالعه برای امتحانات پایان ترم مدام ناخن‌هایش را می‌جوید.
adjective B2
پرتنش، نگران‌کننده (زمان و جلسه و فضا و غیره)
- a tense situation
- وضعیت پرتنش
- A tense silence fell over the crowd.
- سکوتی نگران‌کننده بر جمعیت حاکم شد.
adjective
منقبض، تنیده، کشیده (بدن یا قسمتی از بدن)
- faces tense with anxiety
- چهره‌های تنیده از شدت نگرانی
- The athlete's tense muscles quivered.
- عضلات منقبض ورزشکار می‌لرزیدند.
adjective
زبان‌شناسی (آواشناسی) تنیده
- The tense vowel in "meet" changes the pronunciation of the word.
- مصوت تنیده در لغت Meet تلفظ آن را تغییر می‌دهد.
- English has five tense vowels: /i/, /e/, /u/, /o/, and /a/.
- زبان انگلیسی دارای پنج مصوت تنیده است: /i/، /e/، /u/، /o/ و /a/.
verb - intransitive verb - transitive
منقبض کردن (عضلات)، عضلات (کسی) منقبض شدن، عضلات (کسی) گرفتن
- The cat tensed its muscles.
- گربه عضلاتش را منقبض کرد.
- I watched as his body tensed.
- دیدم که بدنش منقبض شد.
verb - intransitive verb - transitive
عصبی بودن، نگران بودن، ناآرام بودن، مضطرب بودن، عصبی شدن، نگران شدن، ناآرام شدن، مضطرب شدن
- As soon as he sat on the dentist chair, he tensed up.
- تا روی صندلی دندان‌پزشک نشست، عصبی شد.
- Don't tense, everything will be alright.
- تنش نباش. همه‌چی درست می‌شه.
adjective
کشیده (عصب یا طناب)
- The string of a bow must be very tense.
- زه کمان باید خیلی کشیده باشد.
- The tense rope held the weight of the heavy load.
- طناب کشیده وزن بار سنگین را نگه داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tense

  1. adjective tight, stretched
    Synonyms:
    close firm rigid stiff strained taut
    Antonyms:
    limp limpid loose relaxed slack
  1. adjective under stress, pressure
    Synonyms:
    agitated anxious apprehensive beside oneself bundle of nerves choked clutched concerned edgy excited fidgety fluttery high-strung hung up hyper in a tizzy jittery jumpy keyed up moved moving nerve-racking nervous nervous wreck on edge overanxious overwrought queasy restive restless shaky shot shot to pieces strained stressful strung out uneasy unnerved unquiet up the wall uptight white knuckled wired worried worrying wound up wreck
    Antonyms:
    calm easy-going laid-back relaxed uncaring

Idioms

  • get tensed up

    تنیده شدن، خود را جمع و جور کردن، عصبی شدن

لغات هم‌خانواده tense

  • adjective
    tense
  • verb - transitive
    tense

ارجاع به لغت tense

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tense» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tense

لغات نزدیک tense

پیشنهاد بهبود معانی