امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Tension

ˈtenʃn ˈtenʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    tensions

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
تنش، کشمکش، فشار، بحران

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Exercise is good for the elimination of tension.
- ورزش برای رفع تنش خوب است.
- Money became a cause of tension between those two brothers.
- پول، سبب کدورت میان آن دو برادر شد.
- Racial tensions reached a high point.
- کشمکش‌های نژادی به اوج رسید.
noun countable
کشش، امتداد
- The tension of the bowstring can be adjusted.
- میزان کشیدگی زه کمان را می‌توان تنظیم کرد.
verb - transitive
تحت فشار قرار دادن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tension

  1. noun tightness
    Synonyms:
    astriction balance constriction force pressure rigidity stiffness strain straining stress stretching tautness tenseness tensity
    Antonyms:
    limpness looseness relaxation slack
  1. noun mental stress
    Synonyms:
    agitation antsiness ants in pants anxiety apprehension bad feeling brunt concern discomfort disquiet edginess hostility jitters jumps nail-biting nerves nervousness pins and needles pressure restlessness shakes strain suspense unease uneasiness worriment worry
    Antonyms:
    calmness contentedness ease peace relaxation

لغات هم‌خانواده tension

  • verb - transitive
    tense

ارجاع به لغت tension

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tension» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tension

لغات نزدیک tension

پیشنهاد بهبود معانی