امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Unbound

ənˈbaʊnd ˌʌnˈbaʊnd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    unbinds
  • وجه وصفی حال:

    unbinding

معنی و نمونه‌جمله

adjective adverb
غیرمحدود، بی‌پایان، مقید‌نشده، رها‌شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- unbound electrons
- الکترون‌های آزاد
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unbound

  1. adjective Not restrained or tied down by bonds
    Synonyms:
    loose untied unstapled unfastened unwrapped unstitched ungirt ungagged
    Antonyms:
    bound stapled tied
  1. verb Untie or unfasten
    Synonyms:
    unfastened unchained untied unloosened unloosed undone unclasped disengaged slipped loosened loosed
    Antonyms:
    bounded
  1. verb To forgive
    Synonyms:
    liberated cleared released

ارجاع به لغت unbound

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unbound» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unbound

لغات نزدیک unbound

پیشنهاد بهبود معانی