جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "الف" (صفحه 19)
از روی نادانی
از روی ناگزیری
از روی نرده
از روی نمونه ساختن
از روی نومیدی
از روی وظیفه شناسی
از روی هیستری
از ریخت افتادگی
از ریخت انداختن
از ریخت اندازی
از ریشه
از ریشه درآوردن
از زمان بخصوصی آغاز شدن
از زمانی که
از زمین بلند شدن
از زندان رها کردن
از زیر
از زیر آب در آوردن
از زیر بریدن
از زیر پرسش در رفتن
از زیر چیزی در رفتن
از زیر خاک درآوردن
از زیر سئوال در رفتن
از زیر کار در رفتن
از زیر کار در رو
از زیر کار فرار کردن
از زیر کندن
از زیر مسئولیت در رفتن
از زیرش در رو
از سر
از سر افتادن
از سر انداختن
از سر باز کردن
از سر باز نکردنی
از سر بیرون کردن
از سر تا ته
از سر خود
از سر راه بر داشتن
از سر سیری
از سر سیری نگاه کردن
از سر شوخی
از سر گرفتن
از سر گیری
از سر لطف
از سر لطف انجام دادن
از سرب
از سرباز کردن
از سرعت کاستن
از سرعت موتور کاستن
از سکنه خالی کردن
از سلاح های اتمی زدودن
از سلامتی و رنگ و آب برخوردار بودن
از سمت جنوب خاوری
از سمت عقب
از سمت مغرب
از سنگ مرمر
از سوی
از سوی پشت
از سوی جنوب
از سوی جنوب خاوری
از سوی جنوب غربی
از سوی خاور
از سوی دیگر
از سیاست به دور نگهداشتن
از شالوده
از شدت
از شدت ...
از شدت چیزی کاستن
از شدت سقوط چیزی کاستن
از شدت صدا کاستن
از شدت و حدت افتادن
از شدت وزیدن چیزی کاستن
از شر بیماری راحت شدن
از شر چیزی راحت شدن
از شر کسی راحت شدن
از شغل برداشتن
از شک یا واهمه درآوردن
از شکل افتاده
از شکل انداختن
از شمال
از شمال خاوری
از شمال شرق
از شمال غرب
از شور و طراوات چیزی کاستن
از شیر گرفتن
از شیفتگی درآوردن
از صافی رد شدن
از صافی رد کردن
از صافی گذراندن
از صدف درآوردن
از صمیم قلب
از صندلی فرو افکندن
از صورت انداختن
از طبقات بالا
از طبقات پست اجتماع
از طبقه متوسط
از طبقه ممتاز
از طرف
از طرف پدر
از طریق
از طریق تلسکوپ
از طریق حکمیت حل کردن
از طریق شاه سیم فرستادن برنامه های تلویزیونی
از طریق عکس
از طریق کار به دست نیامده
از طریق گذرگاه ارسال داشتن
از طریق مثال نشان دادن
از طریق مجرا ارسال داشتن
از طریق معمول
از طریق نماینده
از طریق وصیت نامه به ارث گذاشتن
از طریق هوا
از طریق هواپیما
از طول
از ظهر تا غروب
از عاج
از عرشه کشتی
از عرض
از عرض بریدن
از عضویت محروم کردن
از عقب به اتومبیل دیگر خوردن
از عقب به اتومبیل دیگر زدن
از عقل و بینش محروم کردن
از عکس کلیشه ساختن
از علت به معلول
از عهد بوق
از عهده برآمدن
از عهده خود برداشتن
از غلاف در آوردن
از غلاف کشیده
از غیب خبر دادن
از فاسد شدن حفظ کردن
از فرار جلوگیری کردن
از فریب رهانیدن
از قافله عقب
از قافله عقب افتاده
از قبح چیزی کاستن
از قبل
از قبل قضاوت کردن
از قبل گرفته شده
از قبل مسلح کردن
از قبل مشغول کاری
از قدرت احساس برخوردار بودن
از قرار
از قرار معلوم
از قرقره باز کردن
از قرقره بازشدن
از قصد
از قلاب در آوردن
از قلم افتادگی
از قلم افتاده
از قلم انداختگی
از قلم انداختن
از قنداق درآوردن
از قیافه انداختن
از قید جسم و زندگی جسمانی رها کردن
از قید چیزی نجات دادن
از قیمت چیزی کاستن
از قیمت کاستن
از کار افتادگی
از کار افتادگی موقت
از کار افتادن
از کار افتادن موتور
از کار افتاده
از کار انداختن
از کار انداختن موتور
از کار ایستادن
از کار باز ایستادن
از کار باز ایستاندن
از کار بر کنار کردن
از کار در نیامده
از کار درآوردن
از کارافتادن کامل قلب
از کارافتاده
از کجا
از کلیات به جزئیات
از کم به بیش رسانی
از کم به بیش رسی
از کم تجربگی درآوردن
از کمبود هوای تازه رنج بردن
از کمینگاه تیراندازی کردن
از کمینگاه حمله کردن
از کنار
از کنار رفتن
از کنارچیزی گذشتن
از کناره
از کوره به در کردن
از کوره در بردن
از کوره در رفتن
از کوره در رفته
از کوره در کردن
از کوره دررفتن
از کی؟
از گدار گذشتن
از گرسنگی بی تاب کردن
از گرسنگی کشتن
از گرسنگی مردن
از گرما رنج بردن
از گرما کلافه شدن
از گرو درآوردن
از گرو درآوری
از گمراهی در آوردن
از گناه زدودن
از گور درآوردن
از گور درآوری
از گوریدگی درآوردن
از گوشه چشم
از گوشه چشم نگاه کردن
از گوشه و کنار
از گیر درآمدن
از گیر درآوردن
از گیر کسی خود را خلاص کردن
از لبه
از لحاظ
از لحاظ جنایی
از لحاظ مادی
از لولا در آوردن
از ما بهتران
از مادر یکی ولی از پدر جدا
از مالکیت مذهبی درآوردن
از مبالغه خودداری کردن
از محاصره دست برداشتن
از محل
از محل بخصوصی
از محل بخصوصی بودن
از محله کوخ نشینان بازدید کردن
از مد افتادن
از مد افتاده
از مد افتاده کردن
از مد انداختن
از مدت ها پیش
از مدرسه دررفتن
از مدنظر گذراندن
از مرحله ای به مرحله دیگر رفتن
از مردی انداختن
از مرکز به اطراف پراکنده شدن
از مرکز زمین
از مزه افتادن
از مستی در آمدن
از مستی درآوردن
از مسند خود خلع کردن
از مسیر معینی فرستادن
از مشرق
از مطرح سازی لایحه خودداری کردن
از مطلبی به مطلب دیگر پریدن
از معنی انداختن
از مقام خود خلع کردن
از من تحقیق کرد
از من داری
از منابع ثانوی
از موجودی کاستن
از موضوع پرت
از مه پوشیده شدن
از مه پوشیده کردن
از میان
از میان اقیانوس اطلس
از میان برداری
از میان بردن
از میان دسته
از میان دشت و صحرا
از میان رفتن
از میان رفته
از میان گروه
از میدان جنگ خارج شده
از میزان حساسیت کاستن
از میهن راندن
از میهن رانده
از نزدیک
از نزدیکی رد شدن
از نژاد انگلیسی
از نژاد خالص
از نژاد ژرمنی
از نژاد سامی
از نسل ... بودن
از نسل جوان تر
از نسل مسن تر
از نسل و تبار بخصوصی بودن
از نظر ...
از نظر آسیب شناسی
از نظر آمار
از نظر آموزشی
از نظر آوایی
از نظر اتمسفر
از نظر اتمی
از نظر اجتماعی
از نظر احساسات
از نظر احساسی
از نظر اخلاقی
از نظر ارتشی
از نظر ارضی
از نظر اشراقی
از نظر اصطلاحی
از نظر اقتصادی
از نظر اقلیمی
از نظر اکوستیک
از نظر اندیشه نگاری
از نظر باستان شناسی
از نظر بالینی
از نظر بصری
از نظر به نژادشناسی
‹
1
2
...
16
17
18
19
20
21
22
...
35
36
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
جعبه خزانه
جفت و جور کردن واقعیت
جلسه ارتباط با مردگان
جلسه محاوره
جلسه گفت و شنود
جلوس کردن
جلوه خود نمایانه
جمنده
جنباندن ناگهانی
جنبش مدرسی
جنبه سود جویی دادن به
جنتیانا
جنجال آمیزی
جنوبگانی
جنگار
جنگپرواز
جهانگیرانه
جهشمند
جهش دادن
جهندگی داشتن
جواب دادنی
جواب قبول
جواهر کم بها
جودوسری
جور شده با خیاطی
جوراجور کردن
جوزغه
جوهر پس دادن
جوهرعصیرمعده
جوهرکرم
جکش خور
جگردیس
جیک جیک مانند