معنی baseless به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈbeɪsləs ˈbeɪsləs

آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

صفت تفضیلی:
more baseless
صفت عالی:
most baseless

معنی و نمونه‌جمله

adjective

بی‌اساس، بی‌مأخذ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- baseless claims

- ادعاهای بی‌اساس

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد baseless

adjective without substantiation

Synonyms:

bottomless flimsy foundationless gratuitous groundless reasonless unconfirmed uncorroborated unfounded ungrounded unjustifiable unjustified unsubstantiated unsupported untenable unwarranted

Antonyms:

based

لغات هم‌خانواده baseless

noun
base, basis

adjective
baseless, basic, based

verb - transitive
base

adverb
basically

ارجاع به لغت baseless

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «baseless» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/baseless

لغات نزدیک baseless

- based
- basel
- baseless
- baseline
- basely

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

tie sheep horse road fish bucket chip can leg ice skiing bullet square back board bush gold return