امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Changed

tʃeɪndʒd tʃeɪndʒd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    changes
  • وجه وصفی حال:

    changing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
تغییرکرده، تغییریافته، دگرگون‌شده، متحول‌شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Businesses need to adapt to changed circumstances.
- کسب‌وکارها باید خود را با شرایط دگرگون‌شده وفق دهند.
- She is a changed woman since her election to Congress.
- از وقتی که به کنگره راه یافته است، تغییر کرده است.
- He's a changed man since he met John.
- از زمانی که جان را ملاقات کرده است، متحول‌ شده است.
- a changed country after the war
- کشوری دگرگون‌شده پس از جنگ
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد changed

  1. adjective exchanged
    Synonyms:
    substituted interchanged replaced commutated reciprocated transposed transferred shuffled switched swapped replaced traded bartered returned reversed restored alternated rotated
    Antonyms:
    placed stored kept
  1. adjective altered
    Synonyms:
    adjusted adapted qualified reconditioned modified limited reformed shifted moved mutated deteriorated aged conditioned modernized remodeled renovated reprogrammed rescheduled reorganized redone done over revised amended edited matured developed
    Antonyms:
    unchanged unvaried unmodified
  1. adjective transformed
    Synonyms:
    remade recreated converted transfigured metamorphosed transmuted
    Antonyms:
    permanent stabilized final

لغات هم‌خانواده changed

ارجاع به لغت changed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «changed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/changed

لغات نزدیک changed

پیشنهاد بهبود معانی