با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Doing

ˈduːɪŋ ˈduːɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    did
  • شکل سوم:

    done
  • سوم شخص مفرد:

    does
  • شکل جمع:

    doings

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
عمل (اعمال)، کرده (کرده‌ها)، کردار، کار، فعالیت
- This is my father's doing.
- این کار پدرم است.
- He is interested in doing, not talking.
- او اهل عمل است نه حرف.
noun plural
اتفاقات، حوادث، فعالیت‌های اجتماعی، جلسات، رویدادها
- We went to the doings at the school house Saturday night.
- شنبه شب برای جلسات به مدرسه رفتیم.
- my everyday doings
- فعالیت‌های اجتماعی هرروزه‌ی من
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد doing

  1. noun achievement
    Synonyms: accomplishing, accomplishment, achieving, act, action, carrying out, deed, execution, exploit, handiwork, implementation, performance, performing, thing
  2. noun actions
    Synonyms: acts, affairs, deal, deed, events, goings-on, happenings, matters, proceeding

Collocations

Idioms

لغات هم‌خانواده doing

ارجاع به لغت doing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «doing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/doing

لغات نزدیک doing

پیشنهاد بهبود معانی