امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Doing

ˈduːɪŋ ˈduːɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    did
  • شکل سوم:

    done
  • سوم‌شخص مفرد:

    does
  • شکل جمع:

    doings

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
عمل (اعمال)، کرده (کرده‌ها)، کردار، کار، فعالیت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- This is my father's doing.
- این کار پدرم است.
- He is interested in doing, not talking.
- او اهل عمل است نه حرف.
noun plural
اتفاقات، حوادث، فعالیت‌های اجتماعی، جلسات، رویدادها
- We went to the doings at the school house Saturday night.
- شنبه شب برای جلسات به مدرسه رفتیم.
- my everyday doings
- فعالیت‌های اجتماعی هرروزه‌ی من
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد doing

  1. noun achievement
    Synonyms:
    accomplishing accomplishment achieving act action carrying out deed execution exploit handiwork implementation performance performing thing
  1. noun actions
    Synonyms:
    acts affairs deal deed events goings-on happenings matters proceeding

Collocations

Idioms

  • nothing doing

    نه، هرگز، ابداً، بیخود اصرار نکن!

  • spare no pains (in doing something)

    (برای انجام دادن کاری) از هیچ‌ چیز مضایقه نکردن، کم نگذاشتن، کوتاهی نکردن، دریغ نکردن

  • up and doing

    در فعالیت، مشغول، دست به کار

لغات هم‌خانواده doing

ارجاع به لغت doing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «doing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/doing

لغات نزدیک doing

پیشنهاد بهبود معانی