امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Done

dʌn dʌn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • مصدر:

    do
  • گذشته‌ی ساده:

    did
  • سوم‌شخص مفرد:

    does
  • وجه وصفی حال:

    doing
  • صفت تفضیلی:

    more done
  • صفت عالی:

    most done

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective adverb interjection
قسمت سوم فعل Do

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The work is done.
- کار انجام شده است.
- a done deed
- عمل انجام شده
- The meat is not quite done yet.
- گوشت هنوز خوب پخته نشده است.
- You know it isn't done to hold hands in public places.
- میدانی که دست هم را گرفتن در جاهای عمومی پسندیده شمرده نمی‌شود.
- Two more hours and I will be done with this page.
- تا دو ساعت دیگر این صفحه را تمام خواهم کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد done

  1. adjective accomplished, finished
    Synonyms:
    all in all over a wrap brought about brought to pass buttoned up compassed complete completed concluded consummated depleted down drained effected effete ended executed exhausted fixed fulfilled over perfected performed realized rendered set spent succeeded terminated through used up wired wrought
    Antonyms:
    incomplete undone unfinished unperfected
  1. adjective thoroughly cooked
    Synonyms:
    baked boiled brewed broiled browned crisped fried ready stewed
    Antonyms:
    rare raw undone
  1. adjective approved, agreed upon
    Synonyms:
    compacted determined okay settled you’re on
    Antonyms:
    denied vetoed

Idioms

  • be done with

    تمام کردن یا شدن، پایان یافتن، دیگر کاری نداشتن، قطع ارتباط کردن، خاتمه دادن، قال چیزی را کندن

  • done (for)

    (عامیانه) 1- مرده، نابود، تباه 2- وازده، به درد نخور، شکست‌خورده

لغات هم‌خانواده done

ارجاع به لغت done

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «done» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/done

لغات نزدیک done

پیشنهاد بهبود معانی