امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Overdo

ˌoʊvərˈduː ˌəʊvəˈduː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    overdid
  • شکل سوم:

    overdone
  • سوم‌شخص مفرد:

    overdoes
  • وجه وصفی حال:

    overdoing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb C1
بیش‌از‌حد انجام دادن، به حد افراط رساندن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- to overdo an apology
- زیادی عذرخواهی کردن
- Do the housework but don't overdo it.
- کارهای خانه را انجام بده؛ ولی زیاده‌روی نکن.
- Criticism, if overdone, can be counter-productive.
- اگر در انتقاد زیاده‌روی شود، می‌تواند نتیجه‌ی معکوس داشته باشد.
- The food was overdone and dry.
- غذا را زیادی پخته بودند و خشک بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد overdo

  1. verb go to extremes; carry too far
    Synonyms:
    amplify be intemperate belabor bite off too much do to death drive oneself exaggerate fatigue go overboard go too far hype lay it on magnify make federal case not know when to stop overburden overestimate overindulge overload overplay overrate overreach overstate overtax overtire overuse overvalue overwork pile on pressure puff run into the ground run riot strain oneself stretch talk big wear down wear oneself out
    Antonyms:
    ignore neglect

لغات هم‌خانواده overdo

ارجاع به لغت overdo

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «overdo» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/overdo

لغات نزدیک overdo

پیشنهاد بهبود معانی