با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Driving

ˈdraɪvɪŋ ˈdraɪvɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    drove
  • شکل سوم:

    driven
  • سوم شخص مفرد:

    drives

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective A2
راننده، پیش‌برنده، محرک، راندن‌، سواری
- a driving rain
- باد و باران، باران شدید
- a driving jazz solo
- (موسیقی) تکنوازی پرشور جاز
- careless driving
- رانندگی با بی‌دقتی
- driving school
- مدرسه‌ی رانندگی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد driving

  1. adjective forceful
    Synonyms: active, compelling, dynamic, energetic, enterprising, galvanic, impellent, lively, propulsive, sweeping, urging, vigorous, violent
    Antonyms: unforceful, weak, wimpy

لغات هم‌خانواده driving

ارجاع به لغت driving

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «driving» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/driving

لغات نزدیک driving

پیشنهاد بهبود معانی