گذشتهی ساده:
pointedشکل سوم:
pointedسومشخص مفرد:
pointsوجه وصفی حال:
pointingشکل جمع:
pointsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
دربارهی، در مورد، در ...
درحقیقت، درواقع
در آستانهی، در شرف، درحال (انجام)، نزدیک به
نامربوط (به مطلب مورد بحث)، غیروارد، بیربط
مربوط، وارد، وابسته، بجا
1- توجه دیگران را (به چیزی) جلب کردن 2- با اصرار کاری را انجام دادن، عمداً کردن
در آستانهی، در شرف، درحال (انجام)، نزدیک به
جایی که بازگشت از آن ممکن نیست، مرز بیبازگشت
استثنا قائل شدن، ارفاق قائل شدن، مستثنی کردن، شل گرفتن (مقررات و غیره)
بزرگنمایی کردن، اغراق کردن، لاف زدن، پیاز داغ چیزی را زیاد کردن
مفید، دقیق، سرراست، درست، بههنگام، بهجا، بهموقع، سزاوار
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «point» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/point