Pointed
ˈpɔɪntɪd
ˈpɔɪntɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
-
سوم‌شخص مفرد:
points -
وجه وصفی حال:
pointing -
صفت تفضیلی:
more pointed -
صفت عالی:
most pointed
معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
adjective
نوک‌تیز، تیز
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
- خنجر نوک‌تیز را در دست لرزانش نگه داشت.
- نوک مداد تیز بود.
adjective
تیز، نیش‌دار (تذکر یا نگاه و غیره)
- پادشاه نگاهی تیز به او انداخت.
- انتقاد نیش‌دار او از ارائه‌ی من هم ناسودمند و هم دلسردکننده بود.
adjective
آشکار، مشهود، مشخص
- بی‌تفاوتی آشکارش نسبت به احساسات من مرا آزار داد.
- علی‌رغم بی‌تفاوتی مشهودش، باز هم سعی کردم توجه او را جلب کنم
مترادف و متضاد pointed
-
adjective having a sharp end or partSynonyms:acicular aciculate acuminate acuminous acute barbed cornered cuspidate edged fine keen mucronate peaked piked pointy pronged sharp sharp-cornered spikedAntonyms:blunt dull
-
adjective penetrating, bitingSynonyms:accurate acid acute barbed boiled down calling a spade a spade cutting in a nutshell incisive insinuating keen laid on the line legit meaty on the button on the nose pertinent pregnant right-on right to it sarcastic sharp short-and-sweet tart telling trenchantAntonyms:calming mild nice soothing
لغات هم‌خانواده pointed
-
nounpoint, pointer, pointlessness
-
verb - transitivepoint
-
adverbpointlessly, pointedly
ارجاع به لغت pointed
از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوه‌ی رفرنس‌دهی:
کپی
معنی لغت «pointed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pointed
لغات نزدیک pointed
- - point-of-sale
- - pointe
- - pointed
- - pointedly
- - pointelle