با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Servitude

ˈsɜːrvɪtuːd ˈsɜːvɪtjuːd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable formal
بردگی، بندگی، بیگاری، خدمت اجباری، رعیتی، نوکری، اسارت
- Working for this low pay is a form of servitude.
- کار کردن در مقابل این مزد کم نوعی بردگی است.
- The servant endured years of servitude before finally gaining freedom.
- خادم سال‌ها بندگی را تحمل کرد تا سرانجام به آزادی دست یافت.
noun uncountable
حقوق حق ارتفاق (حقی است که به موجب آن صاحب ملکی به اعتبار مالکیت خود، می‌تواند از ملک دیگری استفاده کند.)
- The servitude granted the tenant the right to park in the driveway.
- حق ارتفاق به مستاجر حق پارک در مسیر اختصاصی خودرو را می‌داد.
- The servitude of the property allowed the neighbor to access the backyard.
- حق ارتفاق ملک به همسایه اجازه‌ی دسترسی به حیاط‌خلوت را می‌داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد servitude

  1. noun slavery
    Synonyms: bondage, bonds, chains, confinement, enslavement, obedience, peonage, serfdom, serfhood, subjection, subjugation, thrall, thralldom, vassalage, yoke
    Antonyms: mastery

لغات هم‌خانواده servitude

ارجاع به لغت servitude

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «servitude» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/servitude

لغات نزدیک servitude

پیشنهاد بهبود معانی