جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "ب" (صفحه 5)
بائو
بائوباب
باب
باب المعده
باب دندان
باب روز
باب کردن
باب کننده
باب من نیست
بابا
بابا آدم
بابا بزرگ
بابا قوری
بابا لنگ دراز
بابابزرگ
باباغوری
بابانوئل
بابت
بابت استهلاک منظور کردن
بابک
بابل
بابوق و کرنا اعلام کردن
بابون
بابونه
بابونه شیرازی
بابونه گاوی
بابی پروایی
بابی خیالی
بابیت
باپ
باپرروئی
باپررویی و مزاح
باپک
باتجربه
باتجربه ولی متوسط
باتدبیر
باتراسکاچ
باتری
باتری تر
باتری خشک
باتعجیل
باتقوی
باتلاق
باتلاق تورب دار
باتلاق شنی
باتلاق مانند
باتلاقی
باتلفن
باتن
باتوم
باتون
باتون پاسبان ها
باتیست
باثبات
باج
باج بگیر
باج پل
باج خواهی
باج دهی
باج سبیل
باج سبیل گرفتن
باج گاه
باجراه
باجرح و تعدیل لازم
باجریگار
باجگیر
باجگیری
باجناغ
باجه
باجه بازرسی
باجه تلفن
باجه راه باج گیری
باجه فروش بلیط سینما
باجه مامور باج گیری
باجی
باچاره
باچاقی
باحال
باحواس پرتی
باحیا
باخ
باخبر
باخبر کردن
باخبری
باخت
باختر
باختر باد
باختر سوی
باختر گرای کردن
باختر میانه
باختری
باختری ترین بخش
باختن
باخته
باخرد
باخلوص نیت
باخود بردن
باد
باد آهنج
باد آهنگ
باد افشان
باد افکنده
باد انداختن در چیزی
باد بادکنک
باد بسامان در نواحی گرمسیر شمال خط استوا
باد تایر
باد جنوبی
باد چیزی را خالی کردن
باد خوردن
باد خورده
باد خورشیدی
باد خوشایند
باد دادن
باد دادن غله
باد دار کردن
باد در دماغ انداختن
باد در سر
باد در سر داشتن
باد دست
باد دستی
باد دم
باد رفت
باد زدن
باد زده
باد زهره
باد سرخ
باد سرد کوهستانی
باد سرد و خشک شمالی
باد سموم
باد سیروکو
باد سینه
باد شدن
باد شده
باد شکم
باد صبا
باد غرور
باد فتق
باد کردگی
باد کردگی و سیاهی زیر چشم در اثر ضربه
باد کردن
باد کردن از هوا
باد کردن با تلمبه
باد کردن با خشم
باد کردن با غرور
باد کردنی
باد کرده
باد کرده و تار در اثر بی خوابی
باد کرده و تار در اثر خواب زیاد
باد گرفتن
باد گلو
باد مخالف
باد مداوم جنوب شرقی در نواحی گرمسیر جنوب خط استوا
باد مداوم شمال خاوری در نواحی گرمسیر شمال خط استوا
باد مساعد
باد مغرب
باد مفاصل
باد ملایم
باد ناهمسو
باد و باران
باد و باران دیده
باد و باران همراه با رعد و برق
باد و بارش
باد و برف
باد و بروت
باد و فیس
باد همسو
باد هناد
بادآس
بادآور
بادآورد
بادآورده
بادا
بادافراه
بادافره
بادام
بادام زمینی
بادام سوخته
بادام هندی
بادامک
بادامک برداری
بادامک تبسی
بادامک دلکو
بادامکی
بادامه
بادامی
بادامی چشم
بادامی شکل
بادانباشت
بادانگیز
بادبادک
بادبان
بادبان اصلی
بادبان اصلی دیرک جلو
بادبان بالا
بادبان پاشنه
بادبان دار
بادبان ها
بادبان ها و طناب ها را آراستن
بادبانی
بادبر
بادبزن
بادبیز
بادپا
بادپائی
بادجنبان
بادخایه
بادخور
بادخیز
باددار
باددهی
بادراه
بادرسان
بادرسان دار کردن
بادرم
بادرنگ
بادرنگبویه
بادزدن با بادزن
بادزن
بادسام
بادستر
بادستون
بادسر
بادسری
بادسنج
بادسواری
بادسواری کردن
بادسوی
بادشکن
بادفر
بادقپک
بادکش
بادکش کردن
بادکشش
بادکنک
بادکنک زیر بغل
بادکنک مانند
بادگیر
بادگیردار کردن
بادل وجان
بادم ودستگاه
بادمجان
بادمجان دور قاب چیدن
بادمجان دور قاب چین
بادمجانی
بادنجان
بادنجانی
بادنده یک رفتن
بادنزله
بادنما
بادنهشت
بادوام
باده
باده خوردن
باده گسار
باده گساری
باده مانند
باده نوش
باده نوشی
باده نوشی و پایکوبی
باده نوشی و شادی کردن
بادهوا
بادی
بادیان
بادیان ختایی
بادیه
بار
بار آمدن
بار آور کردن زمین
بار آوردن بچه
بار آوردن کودک
بار بردار
بار بردن
بار پیچ
بار پیچی
بار تنگ
بار خدا
بار خدایا
بار خیزانی
بار دادن
بار داشتن
بار دستگاه
بار دل
بار دیگر
بار روی چیزی گذاشتن
بار زدن
بار زیاد بر دوش گذاشتن
بار سنگین
بار سودآور
بار شده
بار طاقت فرسا
بار عام دادن
بار فرستادن
بار فروش
بار کد
بار کردن
بار کردن آگهداد در حافظه
بار کننده
بار گذاشتن رو به پایین
بار گران
بار گران بودن
‹
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
...
40
41
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
tie
sheep
horse
road
fish
bucket
chip
can
leg
ice
skiing
bullet
square
back
board
bush
gold
return