جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "ب" (صفحه 7)
باز و بسته کردن چشم
باز ویراستن
باز ویرایش
باز ویرایی
باز یافت پذیر
باز یافتن
بازآفرینی
بازآمد
بازآمدن
بازآموز
بازآموزی کردن
بازآمونیاک
بازآوا
بازآوا شدن
بازآواکردن
بازآواگر
بازآوایی
بازآوایی مغناطیس اتمی
بازآور
بازآورد
بازآوردن
بازآوردن واکنش
بازآورش
بازآورشی
بازآوری
بازآوری تورم
بازآیند
بازار
بازار آزاد
بازار انبازین
بازار انحصاری
بازار بر وفق مراد فروشنده
بازار پردازی
بازار پررونق
بازار پژوهی
بازار پول
بازار خرید
بازار داغ
بازار را اشباع کردن
بازار راکداست
بازار رسانی
بازار رو به ترقی
بازار سالانه
بازار سهام
بازار سیاه
بازار سیاه ایجاد کردن
بازار شکنی کردن
بازار کساد
بازار کهنه فروش ها
بازار گرم
بازار گرم کن
بازار مشترک
بازار مکاره
بازارپردازی کردن
بازارچه
بازارچه دار
بازارگرمی
بازارگرمی کردن بسیار
بازاری
بازاریابی
بازافکندن
بازاندن
بازاندن چوگان زن
بازاندیشیدن
بازایستان
بازایستانی
بازبرد
بازبری
بازبود
بازبی
بازبین
بازبین پزشکی
بازبین کردن
بازبین گر
بازبین گرای
بازبینی
بازبینی دقیق کردن
بازبینی کردن
بازبینی مجدد
بازپراکنی
بازپرداخت
بازپرداخت شدن پول
بازپرداخت کردن
بازپرداخت کردن بدهی
بازپرداخت کردن پول
بازپرداخت کردن وام و منت
بازپرداختن
بازپرداختی
بازپرس
بازپرس بخش
بازپرسانه
بازپرسی
بازپرسی از شاهد
بازپرسی کردن
بازپس دادن
بازپس گیری
بازپیدا
بازپیرایی کردن
بازتاب
بازتاب دادن
بازتاب داشتن گرما
بازتاب داشتن نور
بازتاب در آینه
بازتاب شرطی
بازتاب کردن
بازتاب کنش
بازتاب نور
بازتابش
بازتابشی
بازتابگر
بازتابگرانه
بازتابنده
بازتابه
بازتابی
بازتابیدن
بازتافت
بازتن یابی
بازجو
بازجویانه
بازجویی
بازجویی جنائی
بازجویی کردن
بازچاپ
بازچینی
بازخاست
بازخرید
بازخرید کردن
بازخواست
بازخواست رسمی
بازخواست شدید کردن
بازخواست کردن
بازخواست کردن در مجلس برخی کشورها
بازخواست نامه
بازخواست نشدنی
بازخواندن شعر
بازخوانش
بازخوانی
بازخواه ناپذیر
بازخورد
بازخورد زیستی
بازخیز
بازخیزاندن از عالم مردگان
بازخیزش
بازخیزی
بازخیزیدن از عالم مردگان
بازداد
بازدادن
بازدادنی
بازدار
بازدارانه
بازدارش
بازدارش از طریق تهدید به عمل متقابل
بازدارشگر
بازدارشی
بازدارگر
بازدارگر رزمی
بازدارندگی
بازدارنده
بازداری
بازداری کردن
بازداشت
بازداشت در بیمارستان
بازداشت در خانه
بازداشت در زندان اسیران جنگ
بازداشت شدگان جنگی
بازداشت کردن
بازداشت مجدد
بازداشت ناسزاوار
بازداشتگاه
بازداشتگاه موقت
بازداشتگاه موقت نظامیان
بازداشتگاه موقت نوجوانان
بازداشتگاه نوجوانان
بازداشتن
بازداشتن از انجام کاری
بازداشتن از ورود
بازدانه
بازدم
بازدمه
بازدمیدن
بازدوخت
بازدوزی
بازدوزی کردن
بازده
بازده دادن
بازده داشتن
بازده گیری
بازده ماشین
بازده مند
بازدهی
بازدید
بازدید از جاهای دیدنی
بازدید کردن
بازدید کننده
بازدیدار
بازدیسی کردن
بازرخششی
بازرخشگر
بازرس
بازرس انتخابات
بازرسان
بازرسی
بازرسی بدنی کردن
بازرسی کردن
بازرفت
بازرگان
بازرگانان
بازرگانی
بازرگانی آزاد
بازرگانی کردن
باززا
باززاد
باززاده
باززاده کردن
باززاینده
باززایی
بازساخت کردن
بازساختگی
بازساختن
بازساخته
بازساختی
بازساز
بازسازگاه لوکوموتیو
بازسازمانی
بازسازمندسازی
بازسازی
بازسازی شونده
بازسازی شهری
بازسازی کردن
بازسازی نشده
بازسامان کردن
بازستاندن
بازستاندن چیز از دست رفته
بازستانی
بازستانی ملک رهنی
بازسنجی
بازسنجی کردن
بازشدگی از هم
بازشکن صدا
بازشکن کردن
بازشکن گرما
بازشکن نور
بازشکن نور ستاره
بازشماری
بازشماری کردن
بازشمردن
بازشناختن
بازشناختی
بازشناسی
بازشناسی کردن
بازفرآور
بازفرست
بازفرمود
بازفروش
بازک نایی
بازکاو
بازکردن راه خود
بازکردن ماشین آلات
بازکشش
بازکششی
بازکشیدنی
بازکن
بازکنش کردن
بازگرد
بازگردان گاه
بازگرداندن
بازگرداندن نیرو
بازگرداندنی
بازگردانده
بازگردانی
بازگردکردن
بازگرفتن
بازگرفتن ملک رهنی
بازگرفتنی
بازگشایی کردن
بازگشت
بازگشت به خانه
بازگشت به میهن
بازگشت به وضع سابق
بازگشت پذیر
بازگشت دادن
بازگشت دادن به
بازگشت دادنی
بازگشت دهنده
بازگشت کردن
بازگشت کردن به
بازگشت کننده
بازگشت گرای
بازگشت گرای کردن
بازگشت هنرپیشگان به صحنه
بازگشتگاه
بازگشتگر
بازگشتن
بازگشتن از همان راه
بازگشتن اندیشه
بازگشتن به روال اول خود
بازگشتن به عادت بد
بازگشتن به عقیده بد
بازگشتن بیماری
بازگشتن خاطره
‹
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
...
40
41
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
tie
sheep
horse
road
fish
bucket
chip
can
leg
ice
skiing
bullet
square
back
board
bush
gold
return