جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "ب" (صفحه 9)
باطیه
باعث
باعث رضایت
باعث شدن
باعث شدن ناگهانی
باعث کدورت
باعث وحشت
باعجله
باعظمت
باعلم به اینکه
باغ
باغ آرایی
باغ انگور
باغ خانگی
باغ خانه اربابی
باغ راه
باغ سبزی کاری
باغ کشاورزی
باغ گیاه شناسی
باغ ملی
باغ میوه
باغ وحش
باغبان
باغبانی
باغچه
باغچه بندی
باغچه روی بام
باغچه سبزی کاری خانگی
باغدار
باغداری
باغداری کردن
باغرور گام برداشتن
باغستان
باغی
بافایده
بافت
بافت برداری
بافت پارچه
بافت پوششی
بافت پیوندی
بافت چوبی
بافت حصیری
بافت شناس
بافت شناسی
بافت مردگی
بافت همبند
بافتار
بافتزاد
بافتزاد کردن
بافتگی در هم
بافتن
بافتن با دستگاه بافندگی
بافتن باترکه
بافتن ژاکت پشمی
بافتن طرح با نخ پشمی بر روی کرباس
بافتن گل و شاخ و برگ به هم
بافتن گیسو
بافتن موی سر و حصیر و علف
بافتنی
بافته
بافته حصیری
بافته شده از نخ پنبه ای
بافته شده بر دستگاه بافندگی عریض
بافر
بافشار بیرون جهیدن
بافصاحت
بافندگی
بافندگی کردن با دو میله
بافنده
بافه
بافه گندم
بافهم و شعور
باقاعده
باقر
باقرقره
باقلا
باقلا گرمک
باقلامصری
باقلوا
باقی
باقی آوردن
باقی دار
باقی گذاردن
باقی گذاشتن
باقی ماندگان
باقیددوفوریت
باقیماندن
باقیماندن به صورت خوابیده
باقیماندن شغل
باقیماندن محل
باقیمانده
باقیمانده کالا
باقیمانده ناقص
باک
باک چوی
باک داشتن
باکار
باکارا
باکتری
باکتری بیماری زا
باکتری شناسی
باکتری کش
باکران
باکرگی
باکره
باکسی دوست شدن
باکسی طرف شدن
باکفایت
باکله
باکم رویی
باکوس
باکولیس سنجیدن
باگاژ
باگاژ کردن
باگذشت
باگری
بال
بال بال زدن
بال بال زنان
بال بند کردن
بال پرنده را بستن
بال پرنده را چیدن
بال را زخمی کردن
بال رس
بال زدن
بال زدن درجا
بال زننده
بال زنی
بال مانند
بال میز میزهای تاشو
بال و پر
بال واره
بال ها را بر هم زدن
بال هواپیما
بالا
بالا آمدن
بالا آمدن و اطراف را گرفتن
بالا آوردن
بالا آوردن آبگونه با تلمبه
بالا اشتراک
بالا انداختن
بالا انداختن سر خود به نشان غرور
بالا بردن
بالا بردن اجاره
بالا بردن با پله برقی
بالا بردن با جک
بالا بردن با زحمت
بالا بردن با طناب
بالا بردن به سرعت
بالا بردن بیش از حد
بالا بردن قیمت
بالا بردن قیمت و ارزش
بالا بلند
بالا بود
بالا پایین
بالا پراندن
بالا دادن
بالا رتبه
بالا رفتن
بالا رفتن ارزش و قیمت
بالا رفتن از
بالا رفتن از پلکان
بالا رفتن از کوه
بالا رفتن با پله برقی
بالا رفتن با سختی
بالا رفتن با شتاب
بالا رفتن به سختی از
بالا رفتن به سرعت
بالا رفتن قیمت و ارزش
بالا رفته
بالا رونده
بالا روی
بالا روی قیمت و مزد
بالا زدن
بالا سری ها
بالا کردن
بالا کش
بالا کشیدن
بالا کشیدن از راه بینی
بالا کشیدن اموال
بالا کشیدن با طناب
بالا کشیدن پول
بالا کشیدن خود تا چانه از بارفیکس
بالا کشیدن خود روی بارفیکس
بالا گرفتن
بالا گرفتن جنگ و آتش سوزی
بالا گرفتن شهرت
بالا گرفتن قیمت
بالا گرفتن کار و بار
بالا گرفتن کار و کاسبی
بالا محله
بالا نویس کردن
بالا و پایین انداختن کودک در بغل
بالا و پایین بردن
بالا و پایین پریدن
بالا و پایین پریدن حین حرکت
بالا و پایین رفتن
بالا و پایین رفتن با سرعت
بالا و پایین رفتن حین حرکت
بالا و پایین روی
بالا و پایین کردن
بالاانداختن سر خود به نشان اعتراض
بالابان
بالابر
بالابر سوپاپ
بالابری
بالابری عمل
بالابند
بالاپوش
بالاتر
بالاترین
بالاترین حد
بالاترین درجه
بالاترین درجه دانشگاهی
بالاترین رتبه نظامی
بالاترین مرتبه
بالاترین مرحله
بالاترین موقعیت
بالاترین نقطه
بالاتفاق
بالاتنه
بالاتنه پیراهن
بالاتنه پیراهن زنانه
بالاخانه
بالاخانه انبار
بالاخانه چشم اندازدار
بالاخره
بالاخص
بالادست
بالادستی
بالار
بالارو
بالارود
بالارونده
بالاستقلال
بالاسر
بالاسری
بالاسوی
بالاقتضا
بالاکراه
بالاکش
بالاکشی
بالاگر
بالالایکا
بالانس
بالانس چرخ ها
بالانس زدن
بالانس کردن چرخ ها
بالانشین
بالانفراد
بالای
بالای بادبان ها
بالای بام
بالای پلکان
بالای سر ما
بالای شهر
بالای غیرتتان
بالای هدف را زدن
بالایه
بالایی
بالبداهه
بالبدیهه
بالت
بالتمام
بالتیمور
بالجمله
بالچه مانند
بالدار
بالدارکردن
بالدست
بالذات
بالرین
بالزاک
بالست
بالسر
بالسویه
بالش
بالش بادی
بالش دار کردن
بالشت
بالشتک
بالشتک چوبی زیر ساطور
بالشتک سوزن
بالشتک مار
بالشچه
بالصراحه
بالضروره
بالطبع
بالطبیعه
بالعکس
بالغ
بالغ شدن
بالغ شدن بر
بالغ شدن به
بالغ شونده
بالغ کردن
بالغ و مکلف اعلام کردن
بالفرض
بالفعل
بالقوه
‹
1
2
...
6
7
8
9
10
11
12
...
40
41
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
جعبه خزانه
جفت و جور کردن واقعیت
جلسه ارتباط با مردگان
جلسه محاوره
جلسه گفت و شنود
جلوس کردن
جلوه خود نمایانه
جمنده
جنباندن ناگهانی
جنبش مدرسی
جنبه سود جویی دادن به
جنتیانا
جنجال آمیزی
جنوبگانی
جنگار
جنگپرواز
جهانگیرانه
جهشمند
جهش دادن
جهندگی داشتن
جواب دادنی
جواب قبول
جواهر کم بها
جودوسری
جور شده با خیاطی
جوراجور کردن
جوزغه
جوهر پس دادن
جوهرعصیرمعده
جوهرکرم
جکش خور
جگردیس
جیک جیک مانند